شاگرد از استاد پرسید: بهترین شمشیرزن کیه؟ استاد پاسخ داد: به دشت کنار صومعه برو سنگ بزرگی اونجاست به اون سنگ توهین کن شاگرد با تعجب گفت: چرا باید این کار رو کنم؟ سنگ که پاسخ نمیده استاد گفت: خب با شمشیرت بهش حمله کن شاگرد پاسخ داد: این کار رو هم نمی کنم شمشیرم می شکنه و اگر با دست بهش حمله کنم انگشتام زخمی میشن و هیچ اثری روی سنگ نداره ولی استاد من از شما پرسیدم بهترین شمشیر زن کیه؟ استاد گفت: بهترین شمشیر زن شبیه به اون سنگه، بدون اینکه شمشیرش رو از غلاف بیرون بیاره، نشون میده هیچ کس نمی تونه بهش غلبه کنه
+ نوشته شده در جمعه 27 دی 1392برچسب:داستان کوتاه, داستان های کوتاه,داستان کوتاه عاشقانه,داستان های کوتاه عاشقانه,داستان عاشقانه,داستان های عاشقانه,داستان های کوتاه اموزنده,داستان های کوتاه واقعی,داستان های واقعی, ساعت 6:16 توسط phna
|
|